پارت بیست و چهارم :

یعنی دیگه نمیشد با فرهود برم اسکی...
دیگه مامان بهم گیر نمی‌داد گوشت بخورم...
بابا راه به راه بهم نمی‌گفت برو پیگیر ممنوع الکاریت شو...
بعضی از آدما موقعی که تیپمو میدیدن چپ، چپ نگاهم نمی‌کردن!
دیگه نمیشد سر کار با مراجعین دروغگو دعوا کنم و بعد بازخواست شم.
آره میدونم فقط یه روانی دلش برای همچین چیزایی تنگ میشه و متاسفانه من همون روانی بودم.
تصمیم گرفتم این روز آخر

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 00

    عالییییی خیلی ممنون حانیا جونم ❤️❤️❤️

    ۱۱ ماه پیش
  • فاطی

    10

    هانا عشقم میشه پارت هرروز بزاری برامون خیلی داره جذاب میشه رمان

    ۱۱ ماه پیش
  • آمینا

    00

    عه بیچاره گارسونای رستوران😔داداشش هم یه پا کاراگاست چه زود مچشو گرفت.

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.