پارت بیست و پنجم :

سرمو پایین انداختم و به بطری نگاه کردم :
- حق‌ میدم نگران باشی، آخه من برم تو میخوای بدون من چیکار کنی؟
خنده ای کرد و صندلی روبه رومو عقب کشید و روش نشست
- هه! بشین بینیم بابااا... این پرونده جدیدی که افتاده دستم‌ اگه خوب پیش بره یه ترفیع گُنده میگیرم به همتون مخصوصا تو ثابت بشه که این کاره ام.
- منظورت همون رستورانه است؟
- هوم.
- مدرکی چیزی هم پیدا کردی؟
- نه هنوز ول

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    اوه اوه گوشواره نازنینش رو گممم کردههه😈وایییی حالا فرهود پیداش کنه که سریع میفهمه 🙃

    ۱۰ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    خیلی خوشحال شدیا 😂😂

    ۱۰ ماه پیش
  • آمینا

    00

    یعنی فرهود گوشوارشو پیدا میکنه و به آبجیش مظنون میشه ؟؟حالا چجوری فرهود رو از این ماجرا دور کنه.ای بابا فرشته کاش اون موبایل لعنتی رو خاموش نمیکردی 🤔

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.