پارت بیست و یکم :

ولادیمیر هنوز هم نتوانسته بود بر خودش مسلط شود. تعجبی هم نداشت چرا که او یک بچه بود؛ اکنون باید یک نفر را بکشد؟؟ او واقعا توانایی این کار را دارد؟
آقای کوئین خنجر را از کنارش برداشت و آن را دوباره به دستان ولادیمیر سپرد.
- زود باش پسر! انقدر معطل نکن! من آماده‌ام... یالا ولادیمیر منو از این همه درد نجات بده. باور کن به من خیلی لطف می‌کنی.
ولادیمیر خنجر را در دستش فشرد. آقای کوئین

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۲۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    گیج شدم ینی ولادیمیر واقعی همون پیرمرد باشه

    ۱۱ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    اون پیرمرد که مُرد همون ولادیمیر هستش که توی طبقه‌ی زیرین بود! الان سال‌ها گذشته از اون روزی که به دنیای خودش برگشته... پیر شده و مُرده. این یکی ولادیمیر نوه‌ی اون ولادیمیر هستش

    ۱۱ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    چارلی هم که مدام دنبال ولادیمیر واقعی هستش... حالا اتفاقی بعد کلی دوباره گشتن، اومده سراغ یه ولادیمیر دیگه که از قضا نوه‌ی همون ولادیمیر هستش😁

    ۱۱ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    و چون داشته کتاب شیمی می‌خونده کرک و پرش ریخت که این یکی حتما واگعیه و کیک نیست😹

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.