کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت چهل
زمان ارسال : ۲۶۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
_اینا رو کجای دلمون بزاریم؟!
جواب پیام و ندادم، به جاش سریع از ماشین پیاده شدم تا کمکش کنم ستاره رو از ماشین بیاره بیرون.
طبق انتظارم همینکه ستاره اومد بیرون طاهر و نگینم مستقیم اومدن سمت ما و نگین گفت:
_چیشده؟!
نگین بدون سلام و علیک دست ستاره رو گرفت که واقعاً لطف کرد چون ستاره چسبیده بود به آرنج من و فقط وقتی ولم کرد که نگین کمکش کرد.
دخترا رفتن سمت کلبه ی من بدبخت و ما ه