پارت بیست و پنجم

زمان ارسال : ۲۵۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 15 دقیقه

سهیل سری تکان داد.

- سلام. بفرمایید؟

معین لب‌هایش را با زبان تر کرد و از همان فاصله نگاهی به سر خیابان انداخت... به ماشینش که کنار تیر چراغ برق پارکش کرده بود و به چهره‌ی ناپیدای فریال که می‌دانست دارد نگاهش می‌کند.

- آقای مرتضی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.