دادگاه مردگان به قلم سهیلا عبدی
پارت پنجاه و چهارم :
همین که در را باز کرد با دیدن چهره بشاش کارمن سریع در را بست.
به در تکیه داد و قلبش به شدت در سینه کوبید.
- مگه قرار نبود برن بیرون چی باعث شده بیاد خونم؟
به نشیمن به هم ریخته و لباسهایش نگاه کرد و دستش را روی
پیشانیش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما