تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و یازده :
مراسم هفتم آقای امیری را در مسجدی در میدان تجریش برگزار کرده بودند. به همراه همکارانمان تاج گل بزرگی را برای عرض تسلیت آماده کرده و پیش از مراسم به مسجد فرستاده بودیم. من و هلن هم با هم قرار گذاشته و به مسجد رفته بودیم. سر تا پایمان مشکی بود و قلبم از این همه سیاهی به درد میآمد. جمعیت زیادی در مسجد حضور داشتند و تا چشم کار میکرد سیاهی بود و سیاهی. صندلیهای ردیف اول را خانوادهی آقای ا
مطالعهی این پارت حدودا ۱۱ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۱۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
دقیقا🌺🌺
۷ ماه پیشنام من فاطمه
00عالی
۱۱ ماه پیششیوا
00سلام میخواستم بگم قسمت جدید تکرار قسمت قبل بی زحمت جدیدش رو لطف کنید
۱۱ ماه پیشسیتا
00حالا چند روز مونده به جدایی پیام بازی چی میگه دیگه والا
۱۱ ماه پیشدلنیا
00عالی❤
۱۱ ماه پیشاسرا
20بله وای به حال دگران عالیه ❤
۱۱ ماه پیشAa
20آخه چقدر مشکله 🌺
۱۱ ماه پیش
اکرم Alizadeh
10دلم واسه اقایحیی سوخت بیچاره،پدرو مادرا باید جور بچه ها وبکشن