تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و چهارم :
- دروغ میگم مگه؟ بابا این چند ماهم صبر کنین، یه عروسی بگیرین برین سر زندگیتون دیگه. میگم عروسی بگیریم، این جز جیگر زده میگه "نه. عروسی باید تابستون باشه، بشه تو باغ گرفتش". اینم از این حالشون که مراعات هیچی و نمیکنند. موندم با این همه برو بیا دیگه عروسی و میخوان چیکار!
صبرش به سر میآید. از خواهرش توقع این حرفها را ندارد. وقتی خودش با مریم نامزد بود، همین پروین اصرار داشت زودت
مطالعهی این پارت حدودا ۱۱ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۲۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
خوش بشینه به نگاهتون🌺
۷ ماه پیشفاطمه ❤️
10داستان رمان خیلی جذابه خواننده رو وادار می کنه که ادامه بده ممنونم 🌟🌹🌟
۷ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
خوش بشینه به نگاهتون.🥰🥰🥰
۷ ماه پیشسمانه
10عالی
۷ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
عالی نگاه شماست.🥰
۷ ماه پیشدلنیا
00🤍
۱۱ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺
۱۱ ماه پیشسیتا
00حالا امشب دوباره همه رو به کار نگیره آشپز خونه رو هم درست کنه
۱۱ ماه پیشسارای
00عالی بود بانوجان😘❤
۱۱ ماه پیشرزا
00نویسنده خیلی گله که می خواد عیدی بده انقذه دوست داریم 💞💞
۱۱ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
😊😊🥰
۱۱ ماه پیشاسرا
10خواهرصدرااگه یه رابطه بین صدارخانم ضیایی عزیزبفهمه مخالف سرسخت میشه عالبه فاطمه بانو
۱۱ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🥰
۱۱ ماه پیش
حنانه
10رمان متفاوتیه و من واقعا دوسش دارم خسته نباشید