کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت سی و نهم
زمان ارسال : ۲۷۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
_چه اتفاقی؟
_یکم باورش سخته ولی، امروز دخترعموت و دوبار، تو دو تا مکان مختلف دیدم!
همین که اینو گفتم علاوه براینکه ستاره استکان چاییشو برگردوند تو نعلبکیش، خودمم ترس عجیبی رو احساس کردم؛ اما این ترس درونی بود و ربطی به فضای داخل خونه نداشت.
_منظورت چی بود؟
_همینی که گفتم، امروز قبل از اینکه بیای یکیو عین خودت تو کلبه دیدم.
_خب بعدش چی شد؟!
وقتی پیام با اشتیاق بهم نگا