پارت سی و سوم :

مستقیم مسیر اتاق را در پیش گرفتم…
به سمت تراس رفتم و روی صندلی ام نشستم…
به ماه زل زدم… امشب کامل بود…
نفس عمیقی کشیدم و نگاهم را به باغ دوختم…
اما ماه مرا به سمت خودش فرا میخواند
حسش میکردم…
او داشت با من حرف میزد…
چشمان اشک آلود راحیل را در ماه میدیدم…
چشمانش تغیر کرد…
چشمان اورا دیدم!
مژه های سیاه و بلندش را میدیدم!
روی همین تراس بودیم که ش

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Fatemee

    10

    آخ حابیل تنها چیزایی که خزان و به زندگی تو این عمارت وصل کرده یکی تویی و قولی که به شازده داده وگرنه تا الان هفت تا کفن سوزونده بود بچم

    ۴ هفته پیش
  • یلدیز سادات

    60

    +میدونستی ماه یه روز یه تیکه از زمین بوده؟ _میدونم ... توام یه تکه از منی... برای همینم دیگه تو ماه منی:))) واییییی حابیل حابیل حابیل:((___🥺💔🥀

    ۳ ماه پیش
  • اتی

    10

    عاشق رمانم

    ۴ ماه پیش
  • الی

    60

    پارت به پارت، کلمه به کلمه رمان میشه صدای شکستن قلب خزان رو شنید🥲💔

    ۱۰ ماه پیش
  • M

    50

    ولی ای کاش حابیل زنده بود تنها کسی که میتونه خزانو به زندگی برگردونس

    ۱۰ ماه پیش
  • mona

    30

    من چقدر این رمان رو دوست دارم. خزان مهربونم. خانم فریدی مرسی مرسی بابت نوشتن این رمان. من عاشق قلمتونم.یعنی جوری مینویسید که ادم عاشق خط به خط رمان بشه . مرسییییییییی🤗😍😍😍

    ۱۰ ماه پیش
  • kosar

    ۲۶ ساله 68

    مرجان عزیزم قلمت خیلی جذابه و موضوع رمانت هم مثل همیشه خاصه اما ریتم رمان حس میکنم خیلی کند پیش میره و اینکه هیجان رمان برای ادامه دادن مخاطب پایینه امیدوارم پارت های آینده شاهد اتفاقات خوبی باشیم:)

    ۱۰ ماه پیش
  • Saniya

    50

    حابیل خیلی قشنگ حرف میزنه واقعا تو فکرم نمیگنجه خیانت کرده باشه امیدوارم اینطور نباشه

    ۱۰ ماه پیش
  • محدثه

    60

    همه چی سیا سفیده تو این رمان انگار ماهم بجای خزان داریم میبینیم دنیاشو وسیاهه همه چی کاش زودتر رنگی بشه

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.