اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و چهل و هشتم
زمان ارسال : ۱۸۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
_ نَمیره یهوقت. بلندش کن ببریم تو گناه دختر مردم.
_ نه. همینجا خوبه. سرده مستی از سرش میپره.
سکینه هینی کشید و گونهی خودش را چنگ زد.
_ ای خدا مرگم بده.
طاهر که خوب میدانست مست بودن یک زن چه ننگ بزرگی به حساب میآید و در باور هرکسی نمیگنجد، آهستهتر توضیح داد:
_ تو راه که میومدم دیدم قیامتیه دور خونهی نظام. گفتن جاوید بدمستی کرده با یه مشت اجنبی افتادن به جون
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.