اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و سی و پنجم :
چرا همه سکوت کرده بودند و حتی خاتون یک کلمه در این بابت حرفی نزده بود.
ماه صنم از همه و بیشتر از بقیه، از خودش ناراحت بود. بی فکری کرده بود. حتی یک بار هم به مخیله اش نرسیده بود که شاید طاهر برای مراسم خواهرش حضور داشته باشد. و چه سخت بود گیر کردن در ورطه ی غافل گیری.
طاهر از سکوت و فرار او استفاده کرد و دستش را داخل کتش فرو برد.
ماه صنم دلخور بود. مرد جوان ادب و آداب شهر خودش را فرا