پارت صد و سی و پنجم :

چرا همه سکوت کرده بودند و حتی خاتون یک کلمه در این بابت حرفی نزده بود.
ماه صنم از همه و بیشتر از بقیه، از خودش ناراحت بود. بی فکری کرده بود. حتی یک بار هم به مخیله اش نرسیده بود که شاید طاهر برای مراسم خواهرش حضور داشته باشد. و چه سخت بود گیر کردن در ورطه ی غافل گیری.
طاهر از سکوت و فرار او استفاده کرد و دستش را داخل کتش فرو برد.
ماه صنم دلخور بود. مرد جوان ادب و آداب شهر خودش را فرا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.