پارت صد و سی و ششم

زمان ارسال : ۱۹۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

جعفر بود. شاگرد بی دست و پای رحمت که همیشه دور برش می پلکید و به همین منوال امورات می گذراند. زبانش می گرفت و یک پایش مادر زادی کوتاه بود. ماه صنم خودش را پشت در پنهان کرد و چادرش را مقابل صورتش کشید. جعفر دستپاچه بود و هراسان. سلام کرد. ماه صنم اخمی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید