اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و سی و چهارم :
ماه صنم کنار خاتون نشسته بود و بی حواس برای تازه عروس مجلس کف میزد. ثریا گوشه ی اتاق، زیر پرده ی توری که بالای سرش به کناره های دیوار بند کرده بودند، نشسته بود و پر حجب و حیا سرش را پایین بود. ماه صنم ولی خودش اینجا بود و فکرش هزار جا. کف میزد ولی برای غم های چنبره زده در اتاق دلش. نه برای ثریایی که در کمال سادگی به خانه ی بخت رفته بود. ثریا که خوشبخت بود. می گفتند شوهرش معلم است و خودش هم در کن