پارت صد و سی و سوم :

ابروهای نامی بالا رفت. همزمان لب باز کرد حرف دیگری بزند که جمله ی دریا با کلام خودش یکی شد. جفتشان به خنده افتادند. دریا لبی گزید و محترمانه سرش را پایین انداخت.
_ اول شما بفرمایین.
آرام و متین و صبور میزد. روحیه ای که در ابتدای ورودش به این خانه در چهره اش کمتر دیده میشد. نامی سینه ای سبک کرد و پرسید:
_ امروز خیلی به حرفات فکر کردم. خواستم بپرسم نظرت چیه پرونده ی یلدا رو به جریان بن

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    چراحاضرنیست پیگیرخواهرش نیست🙏

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.