پارت صد و بیست و پنجم :

و نظری به خطوط آن انداخت.
_ یه دفعه.
ماه صنم بلافاصله گوش تیز کرد. مادرش انگار تسلیم شده بود و قلب زن جوان برای شنیدن بی تابی میکرد‌. خاتون لای قرآن را بست و جلدش را بوسید‌. سپس آن را کنار طاقچه گذاشت و ترمه ی رویش را مرتب کرد‌. برگشت. با چشمانی که به اشک نشسته بود، رو کرد به دخترش و لب باز کرد.
_ می گفتن گل نسا دختر قشنگی بوده. باباش مرشد ده بوده و برادرش امین مردم.
آهسته آهسته

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.