اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و بیست و چهارم :
خاتون لیوان آب را به لبهای خشک ماه صنم چسباند و پر غصه در جوابش گفت:
_ اونم خوبه. ما که رسیدیم طبیب کنارش بود. آقاتم دست و پا کرد تو رو زودی آورد خونه.
ماه صنم جرعه ای از آب لیوان را سر کشید. خاتون پر بغض ادامه داد.
_ ستم کردی به خودت دختر. طبیب می گفت سبک سنگین بلند کرده دخترت.
قطره ای آب از کنار لب ماه صنم راه گرفت و تا زیر چانه اش سر خورد. خاتون بغضش را بلعید. به آرامی ماه صنم را