اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و بیست و دوم :
_ ماه صنم؟
صدا آمد. انتهای یکی از پس کوچه های عریض و طویلی صدای زنی آمد و قدم های تند ماه صنم را به زنجیر کشید. ماه صنم ایستاد. نفس نفس زنان نگاهی در اطراف چرخاند و روی چهره ی متعجب مولود توقف کرد.
_ چی شده دختر؟ پریشونی چرا؟
مولود پیش آمد. بقچه ی حمامش را زیر بغل زده بود و گونه هایش به رنگ گل های محمدی بود. لبهای سفید و خشکیده ی ماه صنم از هم کشیده شد. مولود را انگار خدا رسانده بود. م