اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و بیست و یکم :
خلاف همه ی روزها امروز خانه خلوت بود. امروز که حال ماه صنم آشفته بود، مولود نوبت حمام داشت و مهری برای خرید از خانه بیرون زده بود. ماه صنم تلوتلو زنان خودش را به ورودی سرداب رساند. بی رمق دستش را به دیواره ی خنک آن گرفت و یکی یکی پله ها را پایین رفت. هر چه پایین تر می رفت هوا خنک میشد و دلش بیشتر حال میامد. وارد شد. ابتدا اجازه داد چشمش به تاریکی آنجا عادت کند و بعد راه افتاد. قدمهایش ول
اسرا
00پری نمیره خونش گردن ماه صنم بیفته