پارت صد و دوازده

زمان ارسال : ۲۱۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

این بار تلاش بیشتری کرد و ضمن اینکه مچ دستش را از میان پنجه های او خلاصی میداد غرید:

_ عاطفه نداری جاوید‌. هنوز یه شب از مردن مادرت نگذشته که رفتی سراغ اون زهرماری.

جاوید تک خند زد. ماه صنم نیم خیز شد و در ادامه گفت:

_ لااقل میذا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید