پارت صد و یازده

زمان ارسال : ۲۲۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

_ بهش دست درازی کرده بود؟

خاتون سری تکان داد و دستش را از روی لبهایش برداشت‌.

_ آره بی شرف. سلیمون با چشم خودش دیده بود. پیرمرد وقتی رسیده بود که دیگه کار از کار گذشته بود و از خرم فقط یه نجابت لکه دار شده مونده بود و یه دختر بی پناه‌. ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید