پارت صد و ده

زمان ارسال : ۲۲۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

آه کشید.‌ دوباره گفت:

_ خدا نیامرز جمشید خان، از پس پسرش برنمیومد.‌ الواتی میکرد تو ده. یکی دوتا بدتر از خودشم انداخته بود دنبال سرش و مزاحم این و اون میشد. دخترا از نجابتشون می ترسیدن و پدر و مادرا از بریده شدن یه لقمه نونی که از صدقه سر جمشی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید