اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و هشتم :
نیلو دلخور از شهاب رو گرفت. شهاب ولی فشاری به شانه های او وارد کرد و بامزه کنار گوشش پچ زد:
_ غلط نکنم گور خودمو کندم، آره؟
نیلو دلخور از گوشه ی چشم نگاهش کرد و غر زد:
_ امشب مسافری. کف پاتم اگه میخاره دلیلش اینه. ولی واسه دماغت هیچ تجویزی ندارم.
شهاب باز هم خندید. دریا نگران رابطه ی این دو نفر بود که نامی هوشمندانه وارد بحثشان شد و مداخله کرد.
_ اتفاقا داروی اون یکی پیش منه.
.
00خوب