پارت صد و ششم :

_ عمه صنم خوابید؟
دریا بی آنکه جواب نامی را بدهد لب جنباند. صدایش ولی بی جان بود و خسته. نامی در جوابش گفت:
_ نیم ساعتی میشه که خوابش برده. نگرانت بود. داروهاشو دادم، خوابوندمش که کمتر فکر و خیال کنه.
گوشه ی لب دریا انحنایی برداشت و لب زد:
_ همه رو اذیت کردم. جشنتون خراب شد. ببخشید.
_ الان بهتری؟
دریا نگاهش را از او گرفت و به سقف اتاق داد.
_ می تونم یه خواهشی ازتون کنم؟

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۲۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    به الان یادحرفهای عصمت افتادخوب یه موردفراموش میکرد😁🙏💞

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.