پارت نود و نهم :

عصمت با چندتا نایلون بزرگ از پله های ورودی پاساژ سرازیر بود و با چشم دنبال دریا می گشت. روزبه نگران حال وخیم دریا بود‌ و ناگزیر از رفتن. دریا خم شد. فشاری به قفسه ی سینه اش وارد کرد و یک قطره اشک مقابل پایش روی زمین چکید‌. عصمت از فاصله ی چند متری دریا را پیدا کرد و متعجب ابرو درهم کشید. روزبه به سرعت بلند شد. همانطور که نگاهش به عصمت بود با احتیاط نجوا کرد.
_ صاحب خونه ات داره میاد. یادت ن

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۲۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    یه لجظه دریاخون دماغ شدیاچی؟ممنون مریم خانم😘💞

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.