پارت نود و هشتم :

بی اراده سری چرخاند و روزبه با همان اخم همیشگی، بی آنکه به او نگاه کند زمزمه کرد.
_ بشین کارت دارم.
دریا چشم درشت کرد. همانطور که بند کیفش را بین پنجه هایش حفظ کرده بود، متعجب لب زد:
_ روزبه؟؟
_ بشین دریا. وقت ندارم الانه که هوشیار سر برسه.
اسم هوشیار آمد و دریا را هراسان کرد. دریا نگاه ترسیده ای به اطراف چرخاند و روزبه در جواب حرکت او گفت:
_ الانو نگفتم. بشین یه چیزایی هس

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۲۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.