قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و ششم
زمان ارسال : ۱۹۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
یاسین مستاصل و نگران با خودش نجوا کرد:
_ خدایا خودت کمک کن.
و عماد به ناچار تغییر مسیر داد تا راهی پیدا کند و از مقابل آنها دربیاید.
بعد از خروج از زیرگذر درگیری بین آوا و صبرا شدیدتر شد.
راننده خم شد. در سمت شاگرد را باز کرد و جنازهی رهی را به زور و با لگد بیرون انداخت.
شتاب ماشین چنان سرسامآور بود که گاه آوا روی گردن صبرا خیمه میزد و گاه صبرا بر او مسلط میشد. در سمت
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.