پارت نود

زمان ارسال : ۲۱۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

خسته، زخمی، عصبی!

صبرا که ترس هم با تمام حس‌هایش همراه بود سری چرخاند و با نفرت زیاد غرید:

_ رهی دستورش داد آره؟

سرفه کرد. گلویش خشک شده بود و سینه‌اش دردناک. دوباره پرسید:

_ گفت تو خواب بکشش یا غافلگیرش کنی؟

جوابش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید