پارت هفتاد

زمان ارسال : ۱۲۵۳ روز پیش

- تمام این سال‌ها فقط منو فریبرز که دکترشم بود خبر داشتیم؛ کیوان همین آخریا فهمید. وقتی ماجرای تو واسش پیش اومد با من و فریبرز مشورت کرد. 
رهام با یادآوری روزی که بهزاد با او و فریبرز مشورت کرده بود، اشک ریخت و بغض‌آلود توأم با لبخند تلخی گفت:« اون روز من با خنده و شوخی بهش گف
1393
277,826 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • دلارام

    ۱۵ ساله 12

    احتمالا خانواده گودرز برای اینکه مهران اعدام نشه میگن باید مهدخت با یکی ....ازدواج کنه یا شرط اینجوری 🤔😐 و اینجاس که خوشبختی مهدخت هزار برابر میشه😐🤣🤣🤣🤣🤣

    ۳ سال پیش
  • صبا

    30

    اگه این اتفاق بیفته که خیلی رمان مسخره میشه. امیدوارم اینجوری نشه .

    ۳ سال پیش
  • ستایش

    ۲۵ ساله 40

    منم به نگار حس خوبی ندارم،ولی دلم برا مهدخت میشد به با اینرندگیش

    ۳ سال پیش
  • آرام

    80

    حس خوبی به این نگار ندارم نمی دونم چرا 😢

    ۳ سال پیش
  • ژلوفن

    ۱۶ ساله 60

    معلومه دیگه اگه میمرد که مرد مهران اعدام میشه تازه هیچکس هم نمیفهمه مائده چی کار کرده که باباش اینجوری شده 🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤨🤨🤨

    ۳ سال پیش
  • ثمین

    70

    چیشد😐خب گودرز مرد ک مرد بهتر حالا این چرا اینجور شد اصن رهام از کجا شناختش حتما یچیز مهمتر شده...حالا من تا فردا میمیرم

    ۳ سال پیش
  • .

    40

    خب تقصیر برادر مهدخت،مهران بود که گودرز اون اتفاق براش افتاد که مرد.الان مهران گیره....و وقتیم که مهران این بلارو رو بخاطر اون مائده عوضی سر گودرز آورد مهدخت با رهام رفتن پی کاراش.

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید