پارت بیست و دوم :

دوتایی تو چشمای هم خیره بودیم اون با خشم و عصبانیت من با لبخند بدجنسانه
یهو دستشو از روی گردنم برداشت و عقب رفت.
یه نفس عمیق بلند کشیدم و دستمو گذاشتم رو گردنم، همینکه دخترا خواستن بیان سمتم دستمو گرفتم سمتشون و با صدای گرفته ام مانعشون شدم.
- خوبم.
بلند شدم و صاف ایستادم، سرم یکم گیج میرفت اما توجهی نکردم و نزدیکش شدم، از این همه بی پروایی و نترسیم تعجب کرده بود ولی همچنا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۲۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Sahar

    00

    واییییییی چه عالیییییی شد😍دمت گرم نویسنده با نوشتن این همه هیجانات😍😍هوفففف یه تنفس و بعد بی صبرانه منتظر ادامه رمان هستم😍🤩

    ۱۱ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    😍مرسی از نگاهت

    ۱۱ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 00

    عاشقه فرشته هستم چه استعدادی داره از روی یه کفش تشخیص داد ایول چقدر با دقته👏😍خیلی ممنون حانیا جونم بابت پارت طولانیت خسته نباشی عزیزم 😘❤️

    ۱۱ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    سلامت باشی مرسی از نظرت 😘✨

    ۱۱ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    از این اعتماد به نفس بالای فرشته خیلی خوشم میاد ،در عین ترس ،اصلا خودشو نمی بازه ،دستت طلا نویسنده جان

    ۱۱ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    مرسی از نگاهت عزیزم 😍

    ۱۱ ماه پیش
  • آمینا

    00

    این کاراکتر فرشته عجیب باهوشه.👍👍👍 واقعا میتونه کاراگاه بشه ها.هزارتا لایک به پارت زیبات🥰

    ۱۱ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    خوشحالم که دوست داشتی مرسیی😘

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.