پارت سی و یکم

زمان ارسال : ۲۶۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه



سام یول دوزارهایش بهتر از مهندس کار می کرد.

دستهایش را میان موهای خاکستریش چرخاند.

-ضحا وقت زیادی برای هر دومون نمونده. وقتی که سفر تارادیس در رویامون تموم بشه؛ منو و توام مرگمون فرا میرسه.

هزاران امواج خروشان در دریای زمستانی نگاهش بود.

این جانور از جان من و کابوسهایم چه می خواست؟

سرمای منجمد کننده ای از کف پایم شروع شد و تا انتهای نورون

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    خوب کارون کجای قصه ضحاست هنوزباهم ملاقت نکردن ممنون طیبه خانم

    ۹ ماه پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    پس این کیه هر بلایی سر ضحا میاره؟

    ۹ ماه پیش
  • اسرا

    00

    منظورم درتارادییس گذشته توگذشته باهم ملاقات نمی کنن

    ۹ ماه پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    حالا جلوتر که بریم مشخص میشه

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.