پارت سی

زمان ارسال : ۲۷۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

-جناب مهندس ما رو خار نکنین. ضحا وسلام مرده و توام برو یه تیاتری جایی اسنخدام شو.

مردک شکلات، مرا بازیچه توطئه های خاندانش قرار داده بود؟

باید حرفهایش را باور می کردم؟

در چشمان پر زهر لیدا اثری از بخشش نبود. منطق می گفت این یک حرفش درست بود.

لای پنجره آهنی را به زحمت باز کردم. توماج با نگرانی سرش را به طرف پنجره چرخاند.

اینگونه در کوچه های بهشت فقط م

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    سلام طیبه خانم امیدوارم حالتون زودخوب بشه ۲تارمان تموم کنی عیدشماهم مبارک

    ۹ ماه پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    سلام مرسی....

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.