تکه هایم برنمی گردند... به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت هفده
زمان ارسال : ۲۶۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 17 دقیقه
***
تو شب سیاه، تو شب تاریک
از چپ و از راست، از دور و نزدیک
یه نفر داره، جار میزنه جار، آهای غمی که، مثله یه بختک
رو سی*نهی من، شدهای آوار، از گلوی من، دستات رو بردار، دستاتو بردار از گلوی من.
صدای پخش ماشین را بلندتر کردم و چشم بستم.
کوچههای شهر، پره ولگرده، دل پره درد
شهر پره مرد و پره نامرده.
با توقف ماشین، چشم باز کردم.
نجلا صدای موزیک را کم کرد و