پارت پانزده

زمان ارسال : ۱۹۱ روز پیش

از کافه که خارج شد در کنار هم به طرف هتل قدم برداشتیم.
در تمام طول مسیر دیگه با همدیگه یک کلمه هم حرف نزدیم.
وقتی که جلوی در آسانسور از همدیگه جدا شدیم و قرار گذاشتیم چه ساعتی به خونه باریش بریم هر کسی به طرف اتاقش رفت.
در رو که پشت سرم بستم نفس عمیقی کشیدم و بعد از تعویض لباس هام روی تخت دراز کشیدم.
همه چیز داشت به طرز عجیب و غریبی خوب پیش میرفت اما من دلم با معز نبود.
از

483
45,201 تعداد بازدید
236 تعداد نظر
26 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید