پارت پانزده :

از کافه که خارج شد در کنار هم به طرف هتل قدم برداشتیم.
در تمام طول مسیر دیگه با همدیگه یک کلمه هم حرف نزدیم.
وقتی که جلوی در آسانسور از همدیگه جدا شدیم و قرار گذاشتیم چه ساعتی به خونه باریش بریم هر کسی به طرف اتاقش رفت.
در رو که پشت سرم بستم نفس عمیقی کشیدم و بعد از تعویض لباس هام روی تخت دراز کشیدم.
همه چیز داشت به طرز عجیب و غریبی خوب پیش میرفت اما من دلم با معز نبود.
از

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۴۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.