پارت سی و هفتم

زمان ارسال : ۲۰۶ روز پیش

همان زمان وصال از پنجره اتاق سر به داخل برد و خبر رفتن یکبارۀ نوۀ باغبان را داد. گویی کسی خبر دل مشغولی حامی را به
جمشید رسانده بود. جمشید هم برای هوایی نشدن جوانک سر به هوا، حکم هر چه سریع تر رفتن دخترک سادۀ شهرستانی را صادر کرد.
وصال متعجب بود و دائم قسم می خورد رازش را نزد کسی افشاء نکرده. حامی بی ذره ای ناراحتی از اطمینانش گفت. بهتر از هر کس می دانست چه کسی جمشید را مطلع کرده.

66
20,479 تعداد بازدید
52 تعداد نظر
95 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    فکرنمیکردم ساناز نوه ی باغبون باشه آخه خیلی باوصال صمیمین

    ۷ ماه پیش
  • رویا ملکی نسب | نویسنده رمان

    نوه باغبون نیست. حامی از نوه‌ باغبون خوشش اومد. داشت واسه وصال تعریف می‌کرد، ساناز شنید.

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید