طبقه ی زیرین(به همراه جلد دوم) به قلم آزاده دریکوندی
پارت هجده
زمان ارسال : ۲۳۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
قبل از آنکه وارد اتاق شوند صدای آقای کوئین را شنیدند که پشت سرشان ایستاده بود. چشمان درشتش برق می زدند و لبان باریکش لبخند.
چارلی: بله من دیوانهام و این خیلی بهتر از احمق بودنه!
ملکه و ایزابلا با چشمانی گرد شده از تعجب به او نگاه میکردند. ولادیمیر نیز کنار او ایستاده بود ملکه با دیدن ولادیمیر متعجب گفت:
- پس تو...
و ادامهی حرفش را خورد. چارلی گفت:
- بله. ولادیمیر. دوست
اطلاعیه ها :
دوستان عزیزم سلام💚
ممنونم به خاطر وقتی که برای این نوشته گذاشتید
طبقهی زیرین یک داستان کوتاه و پر از رمز و رازه که هر خوانندهای میتونه برداشتهای متفاوتی از قصه داشته باشه.
پایان رمان احتمالا کمی شما رو شوکه کنه و انتظارش رو نداشته باشید؛ اما مطمئن باشید این بهترین پایان برای طبقهی زیرین بود و امیدوارم باهام موافق باشید.
یکی از فکت های رمان:
ملکهی خونخوار (ایزابلا) در اصل همون ویکتوریا، عشق قدیمی آقای کوئین بود منتها به خاطر دریای فراموشی هیچکدوم هرگز همدیگه رو به یاد نداشتن و ما این موضوع رو از گردنبند ملکه متوجه میشیم.
باقی فکتهای رمان به عهدهی برداشت خودتونه💚
امیدوارم ازش لذت برده باشید و نظرتون رو بهم بگید.
موفق باشید
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ایلما
00وای خیلی خوب بودن مورچه هافکرن تمام تن بدنشون خارش بگیره😁 خانم گرین م خیلی حواس پرتی داره یا ازقصدش بال مگس و نکنده