پارت هجده

زمان ارسال : ۲۳۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

قبل از آنکه وارد اتاق شوند صدای آقای کوئین را شنیدند که پشت سرشان ایستاده بود. چشمان درشتش برق می زدند و لبان باریکش لبخند.
چارلی: بله من دیوانه‌ام و این خیلی بهتر از احمق بودنه!
ملکه و ایزابلا با چشمانی گرد شده از تعجب به او نگاه می‌کردند. ولادیمیر نیز کنار او ایستاده بود ملکه با دیدن ولادیمیر متعجب گفت:
- پس تو...
و ادامه‌ی حرفش را خورد. چارلی گفت:
- بله. ولادیمیر. دوست

206
14,828 تعداد بازدید
122 تعداد نظر
33 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

آزاده دریکوندی : ۶ ماه پیش

دوستان عزیزم سلام💚
ممنونم به خاطر وقتی که برای این نوشته گذاشتید
طبقه‌ی زیرین یک داستان کوتاه و پر از رمز و رازه که هر خواننده‌ای می‌تونه برداشت‌های متفاوتی از قصه داشته باشه.
پایان رمان احتمالا کمی شما رو شوکه کنه و انتظارش رو نداشته باشید؛ اما مطمئن باشید این بهترین پایان برای طبقه‌ی زیرین بود و امیدوارم باهام موافق باشید.
یکی از فکت های رمان:
ملکه‌ی خونخوار (ایزابلا) در اصل همون ویکتوریا، عشق قدیمی آقای کوئین بود منتها به خاطر دریای فراموشی هیچکدوم هرگز همدیگه رو به یاد نداشتن و ما این موضوع رو از گردنبند ملکه متوجه می‌شیم.
باقی فکت‌های رمان به عهده‌ی برداشت خودتونه💚
امیدوارم ازش لذت برده باشید و نظرتون رو بهم بگید.
موفق باشید

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    وای خیلی خوب بودن مورچه هافکرن تمام تن بدنشون خارش بگیره😁 خانم گرین م خیلی حواس پرتی داره یا ازقصدش بال مگس و نکنده

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    چارلی عادت نداره یه حرف رو دوبار تکرار کنه ولی مدام مجبورش می‌کنن که تکرار کنه😂

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید