طبقه ی زیرین(به همراه جلد دوم) به قلم آزاده دریکوندی
پارت هفده
زمان ارسال : ۲۴۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
ولادیمیر به خوبی میدانست که الان چه بلایی بر سر دوستش خواهد آمد به همین دلیل بی آنکه کسی متوجه شود خودش را به اتاق شمارهی دو رساند. چقدر خوشحال بود از اینکه رمزها را میداند. دستش را بر روی در گذاشت و... چقدر در این مدت آقای کوئین را دوست داشت که دلش نمیآمد آن رمز را بگوید. چشمانش را بست و به خاطر اورد که...
« اگه من این جمله رو بگم شما ناراحت نمیشین؟
- نه دوست من. بهت اطمینان مید
اطلاعیه ها :
دوستان عزیزم سلام💚
ممنونم به خاطر وقتی که برای این نوشته گذاشتید
طبقهی زیرین یک داستان کوتاه و پر از رمز و رازه که هر خوانندهای میتونه برداشتهای متفاوتی از قصه داشته باشه.
پایان رمان احتمالا کمی شما رو شوکه کنه و انتظارش رو نداشته باشید؛ اما مطمئن باشید این بهترین پایان برای طبقهی زیرین بود و امیدوارم باهام موافق باشید.
یکی از فکت های رمان:
ملکهی خونخوار (ایزابلا) در اصل همون ویکتوریا، عشق قدیمی آقای کوئین بود منتها به خاطر دریای فراموشی هیچکدوم هرگز همدیگه رو به یاد نداشتن و ما این موضوع رو از گردنبند ملکه متوجه میشیم.
باقی فکتهای رمان به عهدهی برداشت خودتونه💚
امیدوارم ازش لذت برده باشید و نظرتون رو بهم بگید.
موفق باشید
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ایلما
00یعنی هیچ کدوم از دوستای چارلی نمیتونن جلوی ملکه روبگیرن نخودهر آش وقتی بایدباشه غیبش میزنه برعکسع