تکه هایم برنمی گردند... به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت شانزده
زمان ارسال : ۲۷۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 18 دقیقه
***
- چته تو؟ خوبی؟
نه خواهرم من دیگر خوب نمیشوم.
سبد سبزی خو*ردن را از دستش گرفتم و به سؤالش پاسخ ندادم که مامان گفت:
- با شهلا بحثشون شده.، نمیبینی چجوری برای هم، قیافه گرفتن؟
- جدی بحثتون شده؟
سبد را زیر شیر آب سرد گرفتم و چنگ زدم.
آنقدر مشغله ذهنی داشتم که دلخوریام از شهلا را به کل فراموش کرده بودم.
- نه بابا، قیافهی چی؟ فقط یکم خستم!
یکم که نه، من
Sogoli
00رمان تون عالیه