پارت سی و ششم

زمان ارسال : ۲۶۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

ساناز با ترشرویی جواب داد: نه. حساسیت فصلیه.
_ قبلا حساسیت فصلی نداشتی!
_ حالا دارم. باید ازت اجازه می گرفتم؟
حامی شانه بالا داد و دوستانه لبخند زد. روی چمن مقابلش دو زانو نشست. نگاه به صورت تپل و سرخ و مژه های به هم چسبیده اش کرد و کادو را پیش برد. محتوای کادو شال حریر سبز سنگ
دوزی شدۀ گران قیمت بود.
_ این چیه؟
_ کادوئه. واسه تو گرفتم. یه شال سبز زمردی... هم رنگ چشمات. مطمئ

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    چقدربهم میان حامی وساناز😍

    ۹ ماه پیش
  • رویا ملکی نسب | نویسنده رمان

    😍😍😘

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.