حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت سی و پنجم
زمان ارسال : ۲۷۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
تا جایی که به یاد داشت شعلۀ جنگ میان شان برپا بود. ساناز نی قلیان و دراز پا خطابش می کرد و او دخترک را گرِد قلمبۀ خیکی. از هیچ طریقی به ضربه زدن یک دیگر کوتاهی نمی کردند. مانند روزی که ساناز از فضای مهمانی به اتاق او سر در آورد و در ازای تلافی خباثتش، گیتارش را شکست. مدرک برای اثبات گناه کاری ساناز نداشت جز برق پیروزمندانۀ چشمان و حال خوبش که گواه گناهش بود. ناچارش کرد دست به تلافی ناجوان
ایلما
00عالی