گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت شصت و نهم
زمان ارسال : ۲۷۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
بالاخره همگی اتاق را خالی کردند. فقط مامان ماند. روی صندلیِ کنار تختِ بیمار نشست و درحالیکه کنجکاوی در چهرهاش بیداد میکرد، گفت:
-قربونت برم واسهم میگی چه اتفاقی افتاد؟ این پلیسه که انگار به دهنش قفل زدن لام تا کام صحبت نمیکنه. تو بگو ببینم قضیه چیه؟
حوصلهی حرف زدن را نداشتم. شرحِ اتفاقات پیش آمده فقط حالم را میگرفت. بار اولی که برای سرگرد کیانی گفتم هم عصبیام کرد. دی