گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت هفتاد :
ولی من برگشتم. برگشتم تا ببینم واقعاً چنین کاری را کردهام یا تمامش کابوسی بیش نبوده و از سر افسردگی دچار توهم شدهام!
ورودی کوچه ایستادم و به محل جرم چشم دوختم؛ تصاویری از آن شب نحس پیش چشمم شکل گرفت و نم اشک را مهمان دو چشمم کرد.
هنوز هم میشد ردِ خون را روی آسفالت کف کوچه دید. همهچیز در آن شب لعنتی اتفاق افتاد و دستهای ظریف و دخترانهی من به خونِ مردِ جوانی آلوده شد.
پیا
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۲۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.