ساریژ به قلم اکرم رشیدی (آناهیل)
پارت چهل و چهارم :
دوباره خوی شیطانیاش عود کرده بود، همانطور که خیره به نقطهای حوالی استخر بود لیوان روی میز مقابلش را برداشت و محکم روی زمین کوبید! دندانهایش را با حرص به هم سابید و بعد از برداشتن یک تکهی کوچک از خورده شیشههای زیر پایش خط نازکی روی ساق دستش انداخت و از شدت درد پلکهایش را روی هم فشار داد.
خون از جای خراش در حال نمایان شدن بود، پلکهایش را باز کرد، دیدن خون آرامش میکر
مطالعهی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۷ ساعت پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.