پارت چهل و دوم :


نفهمید چرا وقتی پلک زد اشکی از گوشه‌ی چشمش چکید، نمی‌توانست اتفاقاتی که پشت سرهم برایش می‌افتاد را هضم کند، جذبه‌ی پرهام تمام جسارتش را برای مخالفت گرفته بود. غرق در افکارش گوشی را از کیف بیرون کشید و خواست شماره‌ی عمه را بگیرد تا بگوید دیرتر به خانه می‌رود که ماشین متوقف شد. وقتی به اطراف نگاه کرد دید به خیابانی که متصل به کوچه‌ی عمه است رسیده‌اند. متعجب شد چون فکر می‌کرد قرار

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت دیروز تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.