گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت شصت و هفتم
زمان ارسال : ۲۷۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
و با دستش به پشت سرش اشاره کرد؛ از یک طرف بابا، بابا و مامانِ امیرعلی، گونش و مریم ایستاده بودند. آخرین نفر هم امیرعلی بود که گوشهای سر به زیر ایستاده بود ولی زیرچشمی من را زیر نظر داشت.
حوصلهی او را که اصلاً نداشتم. و ناچار بودم جلوی خانواده عادی رفتار کنم تا کسی بو نبرد که در این مدت روابط من و او چطور بوده است.
چشم از جمعیت گرفتم و مجدد به مامان نگاهی انداختم. چشمهایش از ذوق م