گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت شصت و ششم
زمان ارسال : ۲۸۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
مریم که طبق معمول مواقعی که میخواست مظلومنمایی کند، صدایش را نازک کرد و گفت:
-عزیزم به خاطر خودش گفتم. ببین من حاملهم و میفهمم یک مادر چقدر میتونه دلواپس بچهش باشه. بچهمون اگه دختر باشه خدا شاهده نمیذارم بدون من و تو پا از این شهر بیرون بذاره. هر مهمونی اینجا برگزار شد، گیلدا خانوم قبلِ همه رفت. این یکی رو نمیشد دیگه. مینودشت تا آزادشهر چند ساعت راهه؟ فردا کی میخواست