پارت شصت و ششم

زمان ارسال : ۲۸۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

مریم که طبق معمول مواقعی که می‌خواست مظلوم‌نمایی کند، صدایش را نازک کرد و گفت:
-عزیزم به خاطر خودش گفتم. ببین من حامله‌م و می‌فهمم یک مادر چقدر می‌تونه دلواپس بچه‌ش باشه. بچه‌مون اگه دختر باشه خدا شاهده نمی‌ذارم بدون من و تو پا از این شهر بیرون بذاره. هر مهمونی این‌جا برگزار شد، گیلدا خانوم قبلِ همه رفت. این یکی رو نمی‌شد دیگه. مینودشت تا آزادشهر چند ساعت راهه؟ فردا کی می‌خواست

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.