گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت شصت و چهارم :
دستم روی صورتم نشست؛ دقایقی قبل را به یاد آوردم که چطور با لذت خون تنِ او را میمکیدم. هنوز مزهی خونش زیر زبانم بود.
دو دستم را روی دهانم گذاشتم و از ته دل جیغ زدم. غیرممکن بود. من نبودم، مطمئنم که من نبودم....
من هرگز نمیتوانستم این کار را بکنم. آزار من به کسی نمیرسید... من نبودم....
خواستم سمت او بروم و هرطور که شده جلوی خونریزی گلویش را بگیرم که ناگهان از حرکت ایستاد و با همان
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۳۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.