گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت شصت و سوم :
پس پر قدرت کف دستِ او را گاز گرفتم. چنان دندانهایم را در پوست دستش فرو کردم که همان ابتدا شوری خون در دهانم پیچید و نعرهی او به هوا برخاست.
رهایم کرد و با سیلیای که به صورتم زد، باعث شد قدمی عقب پرت شوم.
اما من حالِ عجیبی داشتم؛ طعم خونش که در دهانم پیچید، انگار خوشمزهترین چیزی بود که در تمام عمرم خورده بودم.
نمیدانم حالم را چطور توصیف کنم. انگار گرسنهای از مقابل یک کبا
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۳۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.