پارت شصت و دوم

زمان ارسال : ۲۸۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

از قبل به او اطلاع نداده بودم که امشب به خانه‌شان می‌روم. اصلاً بیچاره فکر می‌کند من الان در تولد مشغول رقص و پایکوبی هستم. امیدوارم خانه باشد وگرنه ناچارم به خانه برگردم و با بابا و مریم سر و کله بزنم.
شالم را تا حد امکان جلو کشیدم و دکمه‌های جلوی مانتوام را بستم تا کسی مزاحمم نشود و فکر نابه‌جا درموردم نکند. خصوصاً آن ساعت از شب که معمولاً آزادشهر خلوت است و کم پیش می‌آید دختر جوا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مونا

    00

    خوب

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.